رژي بلاشر را يكي از خاورشناسان بزرگ فرانسه در قرن بيستم دانستهاند. وي در سال 1900 در حومه پاريس به دنيا آمد. در كودكي همراه خانوادهاش روانه مراكش شد.1 تحصيلات دبيرستاني را در دارالبيضاء(كازابلانكا)، شهري ساحلي در غرب مراكش و كنار اقيانوس اطلس، به پايان برد. سپس به الجزاير رفت و در دانشكده ادبيات الجزيره به آموختن زبان عربي پرداخت. در سال 1922 به اخذ درجه ليسانس در همان رشته نايل شد و به مراكش بازگشت و در مدرسه «مولاي يوسف»، در رباط، به تدريس اشتغال ورزيد. در همان حال، درس هم ميخواند. در سال 1924 دانشنامه فوق ليسانس در ادبيات عربي گرفت و به مديريت«مؤسسه مطالعات عاليِ» مراكش منصوب شد. پس از چندي، براي اخذ درجه دكتري در ادبيات عربي به پاريس رفت و در مدرسه زبانهاي شرقي به تحصيل و نيز تدريس پرداخت. در سال 1936 رساله دكتريِ خود را درباره متنبّي به پايان برد. دو سال بعد، به استادي دانشگاه سربن ارتقاء يافت و تا هنگام بازنشستگي در اين سمت باقي بود.
بدين گونه بلاشر از نوجواني با زبان عربي انس ميگيرد و اين انس و الفت تا پايان خدمت دانشگاهياش ادامه مييابد و منشأ آثار متعددي ميشود كه يكي از آنها درآمدي بر قرآن،2 و ديگري ترجمه قرآن3 به زبان فرانسوي است كه ويرايش اولِ آن در سالهاي 1947 و 1950 در دو جلد، و ويرايش دوم آن در سال 1966 در يك جلد منتشر شد. وي در مدت تدريس، شاگردان پرشماري نيز تربيت كرد كه بعدها در كشورهاي مختلف پراكنده شدند و هر يك به كاري پرداختند. هم اكنون برخي از شاگردان ايرانياش در دانشگاههاي ايران مشغول تدريساند.
شاگردان فرانسوي بلاشر را دو گروه تشكيل ميدادند: گروهي زبان عربي ميآموختند تا بعدها در وزارت امور خارجه فرانسه براي خدمت در كشورهاي عربي استخدام شوند. گروهي نيز، پس از فراغت از تحصيل، راه تدريس و تحقيق در پيش ميگرفتند.
اما آنچه جملگي بر آنند اين است كه بلاشر مردي بوده است سليم النفس و داراي روحيه علمي قوي كه ميكوشيده است در مسائل علمي جانب بيطرفي را محفوظ بدارد و دستخوش اغراض شخصي نگردد، چندان كه برخي از شاگردان فرانسوياش، تحت تأثير تقريرات او، نسبت به اسلام كنجكاو ميشوند، سپس در پيتحقيق برميآيند و سرانجام به آيين اسلام ميگرايند.
بنا بر اين، و بر خلاف آنچه برخي از محققان اظهار داشتهاند، نميتوان بلاشر را «مغرض» دانست، و اگر لغزش يا موضعگيري خاصي در ترجمهاش مشهود است، معلول علمگرايي افراطيِ اوست كه ميخواسته است همه چيز را با اعداد و ارقام بسنجد و به شيوهاي كه خود آن را عالمانه ميپنداشته است، درباره مسائل مذهبي داوري كند. اما «ألْجَوادُ قَدْ يَكْبُو»، و كيست كه از خطا مصون باشد؟
ترجمه بلاشر هفتمين ترجمه كاملِ قرآن مجيد به زبان فرانسوي است. پيش از او، احمد تيجاني و اوكتاوْپِلْ4 در 1936، احمد لائيمش و بن داوود در 1932، ادوار مونته5 در 1929، كازيميرسكي6 در 1840، ساواري7 در 1783 و آندره دورييه8 در 1647م، قرآن را به زبان فرانسه در آورده بودند. اما ترجمه بلاشر داراي ويژگيهاي خاصي است. در ويرايش اوّل آن، سورههاي قرآن، به پيروي از تحقيقاتِ فلوگل و نولدكه، خاورشناسان آلماني، به ترتيبِ نزولِ آياتْ تنظيم و ترجمه شده و مسائل زبان شناختي و فقه اللغه مورد توجه بسيار قرار گرفته است. ولي در ويرايش دوم، مترجم به اين مسائل كمتر پرداخته و سورهها را به ترتيبِ مصحفِ قاهره، چاپ 1342 هجري قمري، تنظيم كرده است. با وجود اين، در ويرايش دوم هم برخي از آياتِ متأخر در نزول را كه در سورههاي متقدم درج شده، جا به جا كرده است تا به زعم خود، خواننده را در درك بهترِ قرآن ياري كرده باشد.
و نيز بلاشر در ترجمه قرآن روش نويني رواج داد كه مورد تقليد برخي ديگر از مترجمان فرانسوي، از جمله دنيز ماسون،9 قرار گرفت، و آن روش، پيرويِ مفرط از الفاظ و سياق عبارات قرآن بود كه البته از روحيه علمي او برميخاست، چندان كه ترجمهاش در برخي از موارد به ترجمه تحت اللفظي ــ با همه معايب آن ــ نزديك ميشود و عباراتش گُنگ و نامفهوم ميگردد. نگارنده بخشهايي از آن را گاه به صورت پيوسته و گاه پراكنده، و گاه نيز از روي انتخاب، با متن عربيِ قرآن مقابله و نتايج حاصله را يادداشت كرده است كه اينك از لحاظ خوانندگان ارجمند ميگذرد:
1. نخستين نكته به آيه مباركه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» مربوط است كه در آغاز همه سورهها، به غير از سوره «براءَت»، آمده و بلاشر آن را چنين ترجمه كرده است:
»Au nom d'Allah, le Bienfaiteur miséricordieux«
در متن عربي، دو كلمه «الرّحمن» و «الرّحيم»، هر دو، در مقام صفت براي كلمه جليله «اللّه» به كار رفتهاند. تقريبا در همه ترجمههاي فرانسوي قرآن نيز اين نكته رعايت شده است. رايجترينِ اين ترجمهها از آنِ كازيميرسكي است كه چنين آورده است:
»Au nom de Dieu clément et miséricordieux«
در اين عبارت، كه ميانِ ايرانيانِ آشنا به زبان فرانسه نيز جاي خود را باز كرده، كلمه «clément» معادل «رَحمن»، و كلمه «miséricordieux» معادلِ «رحيم» فرض شده و هر دو به عنوان صفت براي «Dieu» به كار رفتهاند. اين نكته را ادوار مونته نيز ملحوظ داشته و عبارت را، با اندكي تغيير، چنين ترجمه كرده است:
»Au nom d'Allah, le Très miséricordieux, le Compatissant«
مونته نه تنها دو كلمه «miséricordieux» و «compatissant» را در مقام صفت براي «Allah» به كار برده، بلكه حرف تعريف « ال•• » را نيز كه بر سرِ دو كلمه «الرّحمن» و الرّحيم» آمده، در نظر گرفته و معادل فرانسوي آن را در ترجمه خود آورده است. اما معلوم نيست كه چرا بلاشر، با آن همه وسواسي كه در پيروي از الفاظ به خرج ميداده، از شيوه كليِ خود عدول كرده و «miséricordieux» را در مقام صفت براي «le Bienfaiteur» به كار برده است. اگر كلمه اوّل را به معناي «رحيم» (و معادل مهربان)، و كلمه دوم را به معناي «رحمن» (و معادل بخشنده) بگيريم، ترجمه بلاشر در برگردانِ فارسي چنين تجزيه ميشود:
«به نام خدا، [آن خدايي كه] بخشنده است، [آن بخشندهاي كه] مهربان است.»
و حال آن كه ميبايست چنين باشد:
«به نام خداوندِ بخشنده و مهربان».
2. صفحه 31، سوره بقره، آيه 14 (15 در ترتيب مصحف):
اللّه يَسْتَهْزِئُ بهم ويَمُدُّهم في طُغْينِهِم يَعْمَهون
«يعمهون» در اين عبارت، جمله حاليه است و بايد به همان صورت ترجمه شود:
«خداوند ريشخندشان ميكند و در طغيانشان ميكشاند در حالي كه سرگشته [و حيران] اند.»
ولي بلاشر آن را به صورت جمله خبريه آورده است:
»[Mais] Allah se raillera d'eux et Il les prolongera dans leur rébellion [où] ils vont en aveugles.10«
«خداوند ريشخندشان خواهد كرد و آنان را در طغيانشان خواهد كشانيد و آنان دراين طغيان سرگردان خواهند بود.»
در صفحه 39، آيه 77 (= 83) از همان سوره نيز جمله حاليه به صورت خبريه ترجمه شده است. متن آيه چنين است:
ثُمّ تَوَلَّيْتُم إلاّ قَليلاً مِنْكم وَأنْتُم مُعْرِضُون
(سپس، جز اندكي از شما، پشت كرديد در حالي كه [از حق] رويگردان بوديد.)
»Par la suite, vous vous êtes détournés et vous êtes écartés, sauf un petit nombre, parmi vous.«
(سپس روي گردانديد و دوري گزيديد، بجز اندكي از ميان شما)
نكته در اين جاست كه بلاشر، مانند برخي ديگر از مترجمان فرانسوي قرآن، واوِ حاليه را به جاي واوِ عاطفه گرفته و جمله را به صورت خبري ترجمه كرده است. همين گونه است در آيه 78 ( = 84) از همان سوره:
ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُوْنَ
كه چنين ترجمه شده است:
»Vous avez confessé [cette alliance] et [en] portez témoignage.«
اصولاً مسأله واو در عربي براي برخي از مترجمانِ فرانسوي مشكلاتي پديد ميآورد، زيرا اغلبْ واوِ حاليه و يا واوِ استينافيه را (كه در واقع معادل ويرگولِ فرانسوي است) واوِ عاطفه ميگيرند و آياتي را كه با آنها شروع شده، گاه با كوششِ فراوان به آيات پيشين عطف ميكنند، و اين كاري است كه بلاشر در ترجمه بسياري از آياتِ ديگر قرآن كرده است.
3. صفحه 45، سوره بقره، آيه 114 ( = 120):
قُلْ إنَّ هُدَي اللّه هُوَ الْهُدَي
»Dis [- leur]: la Direction d'Allah est la [vraie] Direction«
([به آنان] بگو: هدايت خدا هدايت [واقعي] است)
در اين عبارت معناي حصري كه در آيه قرآن است، رعايت نشده است. آيه شريفه ميبايست چنين ترجمه ميشد:
»Dis: Seule la guidance d'Allah est la [Vraie] guidance«.
(بگو: تنها هدايت خدا هدايتِ [واقعي] است)
4. صفحه 47، سوره بقره، آيه 123( = 129):
رَبّنا وَابْعَثْ فيهِم رَسُولاً مِنْهُم
»Seigneur! envoie parmi [les habitants de cette ville] un Apôtre [issu] d'eux.«
بلاشر در سراسر ترجمهاش كلمه «Apôtre» را معادل «رسول» گرفته است و اين تسامحي است آشكار. در فرهنگهاي معتبر، از جمله در Littré و Robert و Larousse، كلمه «Apôtre» به معني «حواري» آمده است نه رسول. Littré چنين ميگويد:
»Apôtre.... Nom donné aux douze disciples que Jésus-Christ chargea de prêher l' Evangile.«
«نام هر يك از دوازده حواري كه عيساي مسيح آنان را مأمور تبليغ انجيل كرد.»
همين عبارت، با اندك اختلاف، در فرهنگهاي ديگر تكرار شده است. البته «Apôtre» از كلمه يوناني «Apostolos» گرفته شده و در اصل به معناي «فرستاده» بوده ولي به تدريج معناي خاص خود را از دست داده و معناي اصطلاحي به خود گرفته است. امروزه حتي معناي مجازي و توسّعي آن هم معادل «رسول» در عربي و در اصطلاح خاص مسلمانان نيست. از اين رو نيز مترجمانِ مسلمان قرآن ــ بجز حمزه بوبكر11 ــ كه عمق فرهنگ اسلامي و مفاهيم قرآني را بهتر درك ميكنند، معمولاً در ترجمه «رسول» كلمه «envoyé» يا «messager» به كار ميبرند. شايد اختلاف در ترجمه از آن جا برخاسته باشد كه مسيحيان عيسي بن مريم(ع) را «پسرِ خدا» ميدانند و طبيعي است كه از ديدگاه آنان، حواريانِ عيسي فرستادگان او باشند. اما چنين تعبيري در مورد پيامبر اسلام با روح تعاليم اسلامي مغاير است.
برخي ديگر از معادلهايي كه بلاشر براي كلمات قرآني، از جمله براي عنوان سورههاي قرآن برگزيده، نيز همين گونه است. مانند «Salvation» در ترجمه «فرقان»، همچنين «Mutuelleduperie» در ترجمه «تغابن» و «Destin» در ترجمه «عصر». «فرقان» كه آن را نام ديگر قرآن دانستهاند، در اغلب تفاسير به معناي جدا كردنِ حق از باطل و خوبي از بدي آمده است، و حال آن كه «Salvation» عنوانِ خطابهاي بوده كه آباء كليسا در قرون وسطا براي دفاع از رساله دكتريِ خود ايراد ميكردهاند. در اين جا نيز بلاشر تحت تأثير ذهنيات خود قرار گرفته و نتوانسته است خود را از قيد آنها برهاند.
اما در مورد ترجمه «تغابن» به «Mutuelle duperie» (= يكديگر را فريفتن)، نه تنها بلاشر بلكه برخي ديگر از مترجمان فرانسوي قرآن، مانند مونته، نيز به زحمت افتادهاند، زيرا باب تفاعل را در معناي مشاركت و بين الاثنين و تقابل گرفتهاند، از اين رو، هم مونته و هم بلاشر ناگزير شدهاند در حاشيه مربوط به آيه شماره 9 از همان سوره كه روز قيامت را «يوم التغابن» ( = روز زيان و خسران كافران) ناميده است، به توجيه ترجمه خود بپردازند؛12 و حال آن كه باب تفاعل در معاني ديگري غير از مشاركت و تقابل، از جمله مطاوعه و تظاهر و وقوع تدريجي و حتي در معناي ثلاثي مجرّد فعل نيز به كار ميرود.
ترجمه «عصر» به «Destin» (= سرنوشت)، با توجه به اين كه سوره «قدر» هم به Destin ترجمه شده نيز خالي از اشكال نيست. همچنين است ترجمه سوره فتح به «Succès»، يعني «موفقيت».
5. صفحه 98، سوره آل عمران / 3 / 158 (= 164):
وإنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَللٍ مُبِين
»Bien qu'en vérité ils fussent antérieurement dans un égarement évident.«
(هر چند در واقع، پيش از آن، در گمراهي آشكاري بودند.)
در اين عبارت إنِ مخففه از ثقيله به جاي إنِ وصليه يا شرطيه گرفته شده است. ترجمه آيه مباركه ميبايست چنين باشد:
»Ils étaient, certes, antérieurement dans un égarement évident.«
(و البته پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند.)
ترجمه بلاشر همه ظرافت و لطافت نهفته در عبارت را از ميان ميبرد. اما همو در سوره يونس /10/30 (= 29) و سوره جمعه /62/2، و در برخي جاهاي ديگر ميان إنِ مخففه از ثقيله و إنِ وصليه فرق گذاشته و عبارت را درست ترجمه كرده است.
6. صفحه 141، سوره مائده /5/62 (= 57):
يا أيّها الّذِيْنَ آمَنوا لاتَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دِيْنَكُمْ هُزُوا ولَعِبا مِنَ الَّذينَ أُوْتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُم وَالْكُفّارَ أَوْلِياءَ...
»O vous qui croyez! Ne prenez point comme affiliés(?) [sic] ceux qui ont pris votre Religion en raillerie et comme jeu, parmi ceux àqui l'Écriture a été donnée antérieurement et [parmi] les infidèles!«
كلمه «الكفّار» در آيه مباركه منصوب است و به «الّذين اتّخذوا» عطف شده است. يعني «كافران را نيز به دوستي مگيريد». اما بلاشر آن را مجرور خوانده و به «من الذين» عطف كرده و در نتيجه معناي آيه را تغيير داده است.
7. صفحه 194، سوره اعراف /7/156 و 157 (= 157 و 158):
ألَّذينَ يَتَّبِعُوْنَ الرَّسُوْلَ النَّبِيَّ الاُْمِّيَ...
فآمِنُوا بِاللّه وَرَسُولِه النَّبِيِّ الاُْمِّيِ...
موضوعِ درس ناخواندگي پيامبر كه مورد اجماع مفسران مسلمان است، از اوايلِ قرن بيستم بحثهاي فراواني در ميان خاورشناسان اروپايي برانگيخته است. كازيميرسكي و ساواري و دورييه، مترجمان پيشين قرآن به زبان فرانسه، پيامبر را درس ناخوانده ميدانستند و اين درس ناخواندگي را، به پيروي از پيشداوريهاي رايج در ميان مسيحيان، نقصي بر كمال آن حضرت ميپنداشتند. از ميان مترجمان فرانسوي، نخستين كسي كه در اين باب به اجتهاد پرداخت، بلاشر بود كه ابتدا در درآمدي بر قرآن، سپس در ترجمه قرآن، و سرانجام در معماي محمد[ص13] دلايلي براي اثبات اين كه پيامبر خواندن و نوشتن ميدانسته است، اقامه كرد. ممكن است اين دلايل كساني را كه با زبان عربي آشنا نيستند، متقاعد كند، به خصوص كه بلاشر در جهت اثبات نظر خود به بخاري و ابن سعد و ابن عباس هم استناد جسته است. با اين همه، و به رغم كوششي كه در اين راه به كار برده است، استدلالش در برابرِ تحليلي علمي تاب نميآورد. وي معتقد است كه مراد از «امّي» در قرآن درس ناخوانده نيست، بلكه همان گونه كه در تاريخ آيين يهود، مشركان و غير يهوديان را «Gentils»، و پطرس قديس را «Apôtre des Gentils» ميخواندند، اعراب بت پرستِ دوره جاهلي نيز «امّي» ناميده شدهاند. بنا بر اين، عبارت «النّبي الامّي» يعني «پيامبر مبعوث بر بت پرستان».14 باري، اين تعبير مفهوم صريح «النّبي الامّي» را تغيير ميدهد. زيرا، بر خلاف آنچه در عبارت «Apôtre des Gentils» آمده، «النبي» بر «الامي» اضافه نشده است تا بتوان آن را به «پيامبرِ مبعوث بر بت پرستان» ترجمه كرد. اين دو كلمه صفت و موصوفاند، و در اين صورت اگر «امّي» را به معناي «مشرك» ـ چنان كه مردم دوره جاهلي را بدان متصف ميكنيم ـ بگيريم، بايد مجموع دو كلمه را به «پيامبر بت پرست» ترجمه كنيم كه نقض غرض خواهد شد.
اما بلاشر دلايل ديگري نيز دارد؛ بدين قرار: 1. سهيل بن عمرو، به هنگام عقد قرارداد حديبيه، خطاب به پيامبر گفت: «بنويس بسمك اللهم، همان گونه كه پيش از اين مينوشتي»؛ 2. پيامبر در دم مرگ قلم و دوات خواست تا علي(ع) را به جانشيني خود برگزيند، ولي عمر و ابوبكر، كه سوداي خلافت در سر داشتند، از انجام دادن خواست پيامبر سر باز زدند؛ 3. در قرآن اصطلاحات تجاري فراوان آمده و محمد(ص) كه در آغاز حسابدار خديجه(س) بود، بيگمان ميتوانسته است محاسبات خود را روي كاغذ آورد.
جالب اين است كه تقريبا دو قرن پيش از بلاشر، نويسنده نامدار فرانسوي، ولتر، همين دلايل را در جهت اثبات درس خواندگي پيامبر اقامه كرده و دليل ديگري هم بر آنها افزوده است: پيامبر تقويم ناقص اعراب را اصلاح كرد و كسي كه محاسبات نجومي بداند، لابد خواندن و نوشتن هم ميداند.15 وانگهي «چه اشكالي دارد كه كسي خواندن و نوشتن بداند ولي خود را دانشمند ننامد؟»16 پس به گمان ولتر و پيروان او، كلمه «امي» در قرآن از روي مبالغه و براي زينت كلام به كار رفته است.17 اما بلاشر از اين هم پا فراتر ميگذارد و اصولاً در معناي واقعي «امي»، به رغم اجماع مسلمانان و فرهنگ نويسان عرب، ترديد ميكند و آن را مغاير روايات ابن سعد ميداند. بايد پرسيد كه چرا وي، با همه وسواس علميِ خود، در نصِّ قرآن ترديد ميكند و به برخي از روايات استناد ميجويد، در حالي كه در موارد ديگر همين روايات را غير قابل اعتماد ميداند؟
در واقع آنچه او و همانندانِ او را دچار سر در گمي كرده شگفت زدگي آنان در برابر پديده اسلام و قرآن بوده است. چگونه مردي كه حتي سواد خواندن و نوشتن نداشته توانسته است كتابي بدين شيوايي بياورد و در مدتي كوتاه بر سراسر شبه جزيره عربستان مسلط گردد و اساس تمدني درخشان را پيريزد؟ و حال آن كه، به گفته ولتر:
«دانشمنداني مانند نيوتن و لاك و كلارك، كه بزرگترين فيلسوفان و بهترين نويسندگان زمان خود بودند، به زحمت توانستهاند گروهي اندك را گرد خود آورند كه آنان هم روز به روز از تعدادشان كاسته ميشود.»18
از اين رو، سخت بر دل بلاشر نشسته است كه ثابت كند پيامبر اسلام مردي با سواد بوده و دست كم خواندن و نوشتن ميدانسته است. پس در اين راه چندان ميكوشد كه خود دچار تناقض ميگردد: اگر بپذيريم كه پيامبر خواندن و نوشتن ميدانسته، آن گاه ترجمه نخستين آيه از سوره «علق» ديگر نيازي به توجيه و تفسير نخواهد داشت. با اين همه، بلاشر فعلِ «اقرأ» را در آيه مذكور به «prêche» (= موعظه كن = تبليغ كن) ترجمه كرده و براي ترجمه خود در كتاب ديگرش، درآمدي بر قرآن، به توجيهات متعدد متوسل شده است.19 همچنين است در مورد آيه 47 (= 48) از سوره عنكبوت (29) و عبارتِ «وَماكُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِه مِنْ كِتابٍ» كه در ترجمه آن «Tu ne récitais pas» (= با صداي بلند نميخواندي) آورده است. در اين صورت، جزء ديگر آيه: «وَلا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ» چه ميشود؟ هيچ! اينها همه پاسخي است به آن دسته از يهوديان كه ميگفتند پيامبر مطالب قرآن را در تورات خوانده است.20
سرگشتگي بلاشر در اين استدلال مشهود است. آنچه او را دچارِ اين سرگشتگي ميكرده همان چيزي بوده است كه از اواخر قرن نوزدهم و در طول نيمه اول قرن بيستم، گريبانِ اصحاب عقل و علم را گرفته بود، كساني كه ميخواستند همه چيز را با محك علوم تجربي، كه پيوسته در حال پيشرفت و گسترش و كشف مطلبي تازه و در نتيجه در حال تغيير دائمي است، بسنجند؛ هر چند عقيده مسلمانان مبني بر اين كه موهبت خواندن و نوشتن پس از بعثت به پيامبر تفويض شد، نه تنها با علوم امروز مغايرتي ندارد، بلكه مؤيد آنها نيز هست، زيرا برابر تحقيقات روان شناختيِ معاصر، از جمله مكاشفاتي كه عارفان بزرگ بدان نايل ميشوند «مكاشفات مربوط به قواي محركه بدن است، مانند نوشتن و خواندن و يا تكلم به زباني كه عارف هرگز آن را فرا نگرفته است.»21
8. صفحه 561، سوره النجم /53/20:
»Ce sont les sublimes Déesses et leur intercession est certes souhaitée.«
(آنان الهگان بلند مرتبهاند و شفاعتشان آرزو شده است.)
از ميان مترجمان فرانسوي قرآن، بلاشر تنها كسي است كه داستان غرانيق را به صورتِ 20 مكرر و 20 مثلث در پي آيه 20 از سوره «النجم» آورده است. حتي شورقي، مترجمِ يهوديِ قرآن و معاون پيشين شهرداري بيت المقدس، چنين نكرده و در ترجمه يهودي وارِ خود، با ترديد، آن هم در حاشيه، از داستان مذكور سخن گفته است.22 در اين جا نيز بلاشر دستخوش پيشداوريهاي خود شده و نتوانسته است خود را از چنگ آنها برهاند. از اين رو، در كتاب ديگرش، درآمدي بر قرآن، روايت را صحيح و موثق دانسته است.23 باز هم بايد از خود بپرسيم كه چرا وي كه در آغاز كتاب معماي محمد[ص] كليه روايات اسلامي را غير قابل وثوق ميداند، در اين جا بر يكي از همين روايات كه فقط سه تن آن را نقل كردهاند24، اين همه ارج مينهد؟ شايد همين گونه موضعگيريهاست كه برخي از محققان را در صداقت او دچار ترديد كرده است.
اما كار بدينجا پايان نمييابد و روش به اصطلاح علمي و وسواس فوق العاده او در باز گرداندن عين متن عربي به زبان فرانسوي موجب ميشود كه در سراسر ترجمهاش ناهمواريها و ابهامها و نارساييهاي فراوان پديد آيد. زيرا نميتوان هيچ متني را، به خصوص متني همچون قرآنرا، با تمام ويژگيهاي ساختاري و بلاغيِ آن، عينا در قالب زباني ديگر ريخت و مثلاً مجاز را با مجاز و ايهام را با ايهام ترجمه كرد. در اين صورت نه تنها متن ترجمه گنگ خواهد شد، بلكه گاه لحني مضحك به خود خواهد گرفت. اگر كسي اصطلاح «زمين خوردم» را به «j'ai mangé la terre» (= زمين را خوردم) ترجمه كند، بيترديد ترجمهاش براي يك خواننده فرانسوي زبان نامفهوم خواهد شد و اگر وي در حاشيه و يا در متنْ توضيح دهد و اصطلاح را به خواننده بفهماند، آن گاه موجب تفريح خاطرِ او خواهد شد كه چگونه ممكن است كسي زمين را بخورد!25 البته بلاشر، كه دانشمندي بزرگ بود، تا اين حد پيش نرفته است. ولي گاه او نيز معنا را زنداني لفظ كرده و عبارت را به ابهام كشانده است، به گونهاي كه در برخي از موارد بايد ترجمهاش را دوباره ترجمه كرد تا براي يك خواننده نا آشنا به زبان عربي قابل درك باشد.
و اينك نمونهاي چند از اين گونه ترجمهها:
الف. سوره فرقان /25/15 (= 14):
لاتَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورا واحِدا وَادْعُوا ثُبُورا كَثيِرا
(امروز يك بار واويلا نگوييد! بسيار واويلا بگوييد!)
»N'appelez point aujourd'hui une destruction unique! Appelez beaucoup de destructions!«
«امروز تنها يك ويراني نطلبيد! ويراني بسيار بطلبيد!»
اين از همان مواردي است كه عبارتي اصطلاحي به صورت تحت اللفظي ترجمه شده است. در فرهنگهاي عربي در باب ثبور چنين آمده است: «دعا بالويل والثبور»، اي قال: «واويلاه!». بنا بر اين، در ترجمه بلاشر معناي اصطلاحي كلمه با معناي حقيقي آن (ويراني و هلاكت) اشتباه شده است.
ب. سوره قيامت /75/15 و 16 (= 14 و 15):
بَلِ اَلاْءِنْسنُ عَلي نَفْسِه بَصِيْرَة
ولو ألقي مَعاذِيْرَه
»Bien plus, l'Homme, envers soi-même, sera clairvoyance, même s'il présente ses excuses.«
«از اين نيز بدتر، انسان، درباره خود، بصيرت خواهد بود، هرچند عذرهايش را ارائه دهد.»
چگونه كسي ميتواند درباره خود «بصيرت» باشد و عذرهايش را ارائه دهد؟ اشكال از اين جا برخاسته است كه مترجم «بصيرة» را مصدر و از باب بَصُرَ يَبْصُرُ پنداشته و به همان شكل هم ترجمه كرده است، در صورتي كه كلمه از باب بَصَرَ يَبْصُرُ و به معني حجت و گواه و شاهدِ تيز بين و آگاه است و مجموع دو جمله بايد چنين ترجمه شود:
»Oui! [ce jour-là] l'homme sera contre lui-même un témoin perspicace, même s'il présenterait ses excuses.«
(آري! [آن روز] انسان گواهي بصير عليه خويشتن خواهد بود، هر چند عذرهاي خود را بر شمارد.)
ج. سوره بقره، آيه 14 (= 15):
... وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْينِهِم يَعْمَهُوْنَ
»... et Il les prolongera dans leur rébellion ...«
«و آنان را در طغيانشان تمديد خواهد كرد.»
در زبان فرانسه فعل «prolonger» (تمديد كردن) به زمان ـ و در برخي از موارد به شيء ـ تعلق ميگيرد نه به شخص (نك: Robert, Littré). ولي بلاشر، به پيروي از لفظ و ظاهرِ عبارت قرآن، آن را به شخص نسبت داده است. پيداست كه شخص را نميتوان تمديد كرد ولي ميتوان زمان طغيان او را به درازا كشانيد.
همين تسامح در ترجمه آيه 76 (= 75) از سوره مريم (19) روي داده است:
قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّللَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مدّا
(بگو: هر كس در گمراهي باشد، پس بايد كه خداوند رحمان گمراهياش را به درازا كشاند[جمله امريه در مقام جمله خبريه آمده است].
»Dis: Que le Bienfaiteur prolonge un temps ceux qui sont dans l'égarement.«
«بگو! بايد كه خداوند رحمان كساني را كه در گمراهي هستند، زماني تمديد كند.»
معناي آيه مباركه اين است: باشد كه خداوند عمر گمراهان را درازتر كند تا در گمراهي خود پايدار بمانند. بنا بر اين مجموع عبارت ميبايست چنين ترجمه ميشد:
»Dis: Que le Bienfaiteur prolonge [la vie de] ceux qui sont dans l'égarement.«
د. سوره طه /20/41 (= 40):
فَرَجَعْنكَ إلي أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها
(پس تو را نزد مادرت باز گردانديم تا چشمش [به ديدار تو] روشن شود.)
»Nous te renvoyâmes [ainsi] àta mère afin que rafraîchi fût son oeil.«
«[بدين گونه] تو را نزد مادرت بازگردانديم تا چشمش خنك شود»
عبارت «تا چشمش خنك شود» ترجمه تحت اللفظي و دقيق «كي تقرَّ عينها» است، ولي اين تعبير در زبان فرانسه بيمعني است و ميبايست عبارتي مانند:
»... afin qu'elle se réjouît de te voir«
به جاي آن نهاده ميشد.
اين بود شمّهاي از سهو القلمها و تسامحات و اشتباهات و موضعگيريهاي بلاشر. اما اين همه چيزي از اهميت كار او نميكاهد، زيرا كه او عمري دراز بر سر تحقيق درباره اسلام و قرآن نهاد و شاگردان بسياري تربيت كرد كه خود منشأ آثار ارزندهاي شدند و اگر گاه لغزشي از او سر زد معلول وسواس علمي او بود، همان وسواسي كه او را به ترجمه تحت اللفظي سوق ميداد تا نسبت به متن قرآن وفادار بماند. از اين رو گاه نيز در ردّ ياوههايي كه قرنها بود مسيحيان متعصب به اسلام و پيامبر اسلام نسبت ميدادند، ميكوشيد. نگارنده خود يكي از بهترين توضيحات را درباره سريّه نخله به فرماندهي عبداللّه بن جحش كه در پايان ماه رجبِ دومين سال هجرت روي داد و هنوز دستاويز گروهي از خاور شناسان و غير خاور شناسان است، در معمّاي محمد[ص]، نوشته او خوانده است. خدايش ببخشايد!
1. در آن تاريخ مراكش مستعمره فرانسه بود.
2. Régis Blachère, Introduction au Coran, Paris, Maisonneuve, 1947.
3. Le Coran, Traduction Nouvelle, Maisonneuve, 1947-1951.
4. Octave Pesle.
5. Edouard Montet.
6. Kazimirski.
7. Claude Savary.
8. André du Ryer.
9. Denise Masson, Essai d'interprétation du Coran inimitable, Gallimard, 1967.
10. كليه شواهد از چاپ 1972 اخذ شده است.
11. Hamza Boubakeur, Le Coran, Paris, Fayard, 1972.
12. نك: بلاشر، ص 599، حاشيه؛ مونته، ص 758، زيرنويس شماره 4. مونته «تغابن» را به «Déception réciproque» ترجمه كرده كه به معني «فريب خوردگي متقابل» يا «فريفتن يكديگر» است.
13. Le problème de Mahomet, Presses Universitaires de France, 1952.
14. نك: ترجمه قرآن، ص 194، حاشيه؛ درآمدي بر قرآن، صص 8-12؛ معماي محمد[ص]، ص 32 و بعد.
15. كليات ولتر، چاپ Louis Moland، 11/207؛ 17/104؛ 24/145 و 479. مراد ولتر آيه مباركه 36 از سوره توبه است: إن عِدَّةَ الشُّهُوْرِ عِنْدَ اللّهِ اثْنَي عَشَرَ شَهْرا...
16. همان، 11/207 ـ 208.
17. ادوار مونته نيز استعمال كلمه «امي» را در قرآن از باب زيبايي و زينت كلام ميداند!
18. كليات ولتر، 1/80.
19. نك: درآمدي بر قرآن، چاپ 1991، صص 6-10.
20. همان، ص 426، حاشيه.
21. نك: Roger Bastide, Le problème de la vie mystique, Paris, 1948, pp. 42-80.
22. نك: Le Coran, l'Appel, traduit par André Chouraqui, Paris, 1990, p. 1106, n. 53 (12-20).
23. نك: درآمدي بر قرآن، ص 188.
24. اين سه تن عبارتند از: ابن سعد در الطبقات الكبير، كلبي در كتاب الاصنام و طبري در تاريخ الامم والملوك.
25. «زمين خوردم» در اصل «به زمين خوردم» بوده كه رفته رفته و بر اثر كثرتِ استعمال، حرف اضافه «به» از آغاز آن افتاده و به صورت فعلي در آمده است.
آندره شورقي در مقدمه ترجمه خود، صص 10-12، نيز از داستان غرانيق سخن ميگويد، اما افعال و زمانهايي به كار ميبرد كه حاكي از ترديد است.
از كارهاي عجيب ديگر حمزه بوبكر اين است كه عكس خود را نيز در صفحه اوّل ترجمه قرآن كليشه كرده است، آن هم با لباس قبايل بِربِر!
كتابِ درآمدي بر قرآن كه مرحوم دكتر راميار آن را تحت عنوان «در آستانه قرآن» به فارسي برگردانده در واقع مقدمهاي است بر ترجمه قرآن. از اين رو نيز گاه آن را جزئي از ترجمه و ترجمه را داراي سه جلد دانستهاند.